ایران و جهان

کره زمین از نظر من دو قسمت است : 1- ایران 2- جهان. با خاطراتم میخوام اینو ثابت کنم و قسمت اول رو به سمت قسمت دوم ترکش کنم.

ایران و جهان

کره زمین از نظر من دو قسمت است : 1- ایران 2- جهان. با خاطراتم میخوام اینو ثابت کنم و قسمت اول رو به سمت قسمت دوم ترکش کنم.

کارمندان دولت

 

میگند کارمندان دولت آرزوشونه که کاش شغل آزاد داشتند . 

یه کار اداری داشتم تو بهداشت .  معاونت غذا و دارو

روزاول که رفتم یک ربعی فقط اداره رو گشتم. طبقه همکف کسی نبود . طبقه بالا هم هر کس مشغول کار خودش بود . نمی دونستم باید از کدوم اتاق شروع کنم. دیدم یکی که یه سینی استکان خالی دستشه از یه اتاقی اومد بیرون . ازش پرسیدم ببخشید برا گرفتن پروانه ساخت باید به کدوم اتاق مراجعه کنم؟  

- گفت : مدارکی که رو اون بولتن نوشته رو بیار بده اتاق فلان، بگذارنش کمسیون  

مدارک رو یادداشت کردم و رفتم که حاضر کنم و فرداش برگردم ولی یک کم بیشتر طول کشید و شد چهار ماه. البته فکر نکنید تنبلی کردم ها . نه . هر روز مثل یک کارمند وظیفه شناس میرفتم یکی از ادارات جهاد، محیط زیست، امور اراضی، دامپزشکی، اداره کار، بنیاد مسکن، شهرداری، ثبت شرکت، دارائی و چند تا جای دیگه  و البته خود همون اداره بهداشت هم گاهی سر میزدم.  

راستی تو یکی از مراجعاتم هم گفتند برو فلان اتاق نامه جهاد رو فلانی امضاء کنه بعد ببر دبیرخونه . رفتم در زدم . در رو آروم باز کردم دیدم یکی با کامپیوترش مشغوله. فوری دست از کار کشید و اصلا معلوم نشد که داشت مین سوویپر ویندوز رو بازی میکرد . اولش نشناختمش و لی یکهو خندم گرفت ولی نزدم زیر خنده آخه میدونین کی بود . بگو کی؟ او یارو استکان به دسته که اول کار گفتم راهنمائیم کرد و منم فکر کرده بودم آبدارچیه و یک کمی خودمانی باهاش حرف زده بودم. آره همون بود.  

خلاصه بعد از جمع کردن مدارک برگشتم بهداشت . البته هر کدام از این ادارات هم برای خود داستانی دارد خصوصا محیط زیست که به نظرم مسخره ترین ارگان در ایران است و سعی میکنم در باره آنها هم بعدا براتون بنویسم . 

خلاصه مدارکمو تحویل آقای ایکس دادم. گفت هفته بعد چهار شنبه کمسیونه . تو پنجشنبه پیگیر شو. با خوشحالی که تا یک هفته دیگه کارم تموم میشه خندان و رقص کنان از اداره خارج شدم.  

پنجشنبهء هفته بعد رسید. صبح زود بیدار شدم. دوش گرفتم. موهامو شونه کردم . یک صبحانه جانانه زدم. لباس پوشیدم. کفشامو تمیز کردم و پوشیدم و رفتم تو کوچه . یه نفس عمیق و مثبت اندیشانه کشیدم. در رو بستم و راهی اداره بهداشت شدم. صوت زنان پله ها رو دوتا دوتا رفتم بالا و با سرعت وارد اتاق آقای ایکس شدم. با صدای بلند و گشاده رو سلام دادم . آنقدر مثبت سلام دادم که از نگاه های کارمندان متوجه شدم یک کمی افراط کردم. قلبم داشت تو دهنم میتپید. روبروی میز آقای ایکس منتظر ماندم تا جواب کمسیون رو بده که برم. ایستادم تا کارش تمام بشه. ولی کارش انگار نمیخواست تموم بشه. دماغمو کشیدم بالا تا یادش نره که من منتظرشم.  و انگار بد نشد و دماغ کشیدن باعث شد نوشته اش رو امضاء کنه و بگذاره کنار.  

گفت: بفرمائید.  

- اومدم تا نتیجه کمسیون رو بگیرم. 

- کمسیون تشکیل نشد  

- اهه 

و پاشد و رفت .

کوپ کردم . نمیدونستم باید چی بپرسم. آخه برای این موقعیت حاضر نشده بودم  .

پرسیدم : اصلا تشکیل نشد؟  

و قبل از اینکه پاسخ بدهد فهمیدم سوالم نمیتونه جواب داشته باشد.  

پرسیدم: کی پیگیر شم  

- کمسیون چهارشنبه ها تشکیل میشه. پنجشنبه هفته بعد زنگ بزن. نیا. 

- چشم 

رفتم بیرون نشستم رو نیکمت. آخه میدونین. جایی که میخواستم براش پروانه بگیرم رو اجاره کرده بودم. چهار ماه بود که داشتم اجاره پرداخت میکردم. ماهی 350 هزار تومن و تا حالا به غیر از سایر هزینه ها فقط یک و چهار صد اجاره داده بودم. بدون اینکه درآمدی از اونجا آیدم شده باشه. 

دوباره رفتم پیش همون کارمنده و پرسیدم آقای ایکس حالا هفته بعد حتما تشکیل میشه ؟ 

گفت : ایشالا 

این ایشالا هم که ریشهء تمام عقب ماندگی های ماست معلوم کرد که شاید هفته بعد هم تشکیل نشه.  

پنجشنبه هفته بعد شد. زنگ زدم. گفتند بیا نتایج در اومده. 

گوشی تلفن رو هنوز نگذاشته بودم که رسیدم اداره بهداشت ، اتاق آقای ایکس. اینبار کمی آرومتر گفتم سلام. و نتیجه رو پرسیدم .  

گفت : پرونده تو نیومده. پیش فلانیه. 

رفتم پیش فلانی و پیگیر شدم. 

گفت من همه پرونده ها رو تحویل دادم به آقای ایکس. 

چند بار بین فلانی و ایکس رفتم و اومدم . بالاخره نتیجه این شد که گویا در مورد پرونده من تصمیم نگرفته اند. و پرونده دست معاونه. 

خلاصه سرتون رو درد نیارم. چهارشنبه هفته بعد هم که بازرس از تهران اومد و باز کمسیون تشکیل نشد. هفته بعد تشکیل شد و به خاطر ناقص بودن نامه اداره کار (البته من داده بودم ولی اونا یه متن دیگه میخواستند) پرونده برگشت پیش همون ایکسه. هفته بعدش هم تهران دوره گذاشته بودند و تیم کمسیون رفته بودند دوره .  

تا اینکه شد 7 ماه. ولی بالاخره پروانه رو گرفتم . 

خوشحال رفتم نشستم رو نیمکت. و داشتم نگاهش میکردم. اشکهام جاری شده بود ( البته تو دلم) . نفری که نشسته بود پهلوم حالمو فهمید. گفت مبارکه. با چشمانی لرزان و پر از اشک گفتم مرسی. گفت چقد دویدی تا موفق شدی. 

- هفت ماه 

- خندید 

- تو هم اومدی پروانه بگیری 

- نه من کارخونه شکلات و ویفر دارم 

- پس چرا اومدی  

- مگه تو دیگه نمیای ؟  

- برا چی بیام.  

- تازه کارت تو این اداره شروع شده .

- چطور  

- حالا بعدا میفهمی . کارشناست کیه ؟ 

- ایکس 

- چقدر بهش دادی؟ 

- بابت؟ 

- پس بگو چرا هفت ماهه علافی ! 

- نه !  

- پس چی . باشه حالا زیاد خودتو ناراحت نکن. تازه کارت شروع شده. بهتره یک کم باهاش صمیمی بشی تا کمتر بیای اداره. دفترش فلانجاست. عصرها اونجاست .  

و عصر همانروز با یک گل و شیرینی رفتم دفترش. قبل از من یکی دیگه اونجا بود. خدا حافظی کرد و رفت. نشستیم و کلی صحبت کردیم در مو رد ... هم بحث به میان کشد. گفتم ایشالا خدمت میرسیم و خداحافظی کردم. از پله ها که داشتم میرفتم پایین دیدم سه نفر دارند میان بالا ازم پرسیدند آقای ایکس بالاست. گفتم آره منتظرتونه  

و فهمیدم که کارمندان دولت اصلا هم آرزوشون نیست که کاش شغل آزاد می داشتند. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد